شهید عبدالله میثمی
میلاد پیامبر (ص) بود که مهریه را معین کردند.همان روز هم با حضور فامیل ها، یک مراسم عقد ساده برگزار کردیم. صیغه عقد را که خواندند، رفتیم باهم صحبت کنیم. دیدم دنبال چیزی میگردد. گفت: اینجا یه مهر هست؟ پرسیدم: مهر برای چی؟ مگه نماز نخوندی؟! گفت:حالا تو یه مهر بده. گفتم: تا نگی برای چی میخوای، نمیدم. میخواست نماز شکر بخواند که خدا در روز میلاد رسول الله (ص) به او همسر عطا کرده! ایستادیم و باهم نماز شکر خواندیم.
وبلاگ پرستوی مهاجر
شهید حسین تاجیک
به خاطر کار حسین از ارومیه رفتیم سیرجان. شرایط برام خیلی سخت بود.از یه طرف آب و هوا غیر قابل تحمل بود و از طرفی زندگی با صاحب خونه ی بداخلاق! یه روز دیگه طاقتم طاق شد و گفتم: زندگی تو این شرایط خیلی برام سخت شده. حسین هم سریع رفت یه خونه با موقعیت بهتر اجاره کرد. دو ماه از رفتنمون به خونه دوم گذشته بود که فهمیدم اجاره ای که واسه این خونه می ده از حقوق ماهیانه اش بیشتره. بهش گفتم:خواهش می کنم بریم یه خونه دیگه. نمی خوام بیشتر از این اذیت بشی! گفت: نمی خوام همسری که تموم قوم و خویشش رو ول کرده و به خاطر من به یه زندگی ساده تن داده و از شهر خودش دور شده رو، ناراحت ببینم !
ازدواج و همسرداری شهدا
شهید مهدی زین الدین
ناهار خونه پدرش بودیم.همه دور تا دور سفره نشسته بودن و مشغول غذا خوردن. رفتم تا از آشپزخونه چیزی برای سفره بیارم. چند دقیقه طول کشید. تا برگشتم نگاه کردم دیدم آقا مهدی دست به غذا نزده تا من برگردم و با هم شروع کنیم.این قدر کارش برام زیبا بود که تا الان تو ذهنم مونده.
ازدواج و همسرداری شهدا
شهید سید عبدالحمید قاضی میر سعید
یه شب بارونی بود. فرداش حمید امتحان داشت. رفتم تو حیاط و شروع کردم به شستن لباسها. همین طور که داشتم لباس میشستم دیدم حمید اومده پشت سرم ایستاده. گفتم اینجا چیکار میکنی؟ مگه فردا امتحان نداری؟ دو زانو کنار حوض نشست و دستهای یخ زدمو از تو تشت بیرون آورد و گفت: ازت خجالت میکشم .من نتونستم اون زندگی که در شأن تو باشه برات فراهم کنم. دختری که تو خونه باباش با ماشین لباسشویی لباس میشسته حالا نباید تو این هوای سرد مجبور باشه ... حرفشو قطع کردمو گفتم : من مجبور نیستم . با علاقه این کار رو انجام میدم. همین قدر که درک میکنی، میفهمی، قدر شناس هستی برام کافیه.
ازدواج و همسرداری شهدا
شهید محمد ابراهیم همت
زمان خواندن خطبه عقد مادرم به ایشان گفت: قول میدهد که سیگار هم نکشد!!! خانمش گفت: مجاهد فی سبیل الله که سیگار نمی کشد، سیگار کشیدن دور از شان شماست!!! ادامه مطلب...